یازده سال
غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت
شعله ی بال و پرش میل سفر داشت
آنکه در این یازده سال یتیمی
تا که عمو بود انگار پدر داشت
از چه بماند در این خیمه ی خیالی
آنکه ز اوضاع گودال خبر داشت
گفت: به ای ن نیزه ی خشک و شکسته
تکیه نمی زد عمو یار اگر داشت
رفت مبادا بگویند غریب است
یا که بگویند عمو کاش پسر داشت
***
آمد و پیشانی زخمیِ شه را
از بغل دامن فاطمه برداشت
دید که از شدّت ضربه ی نیزه
زخم عمیقی عمو پشت کمر داشت
دید که شمشیر کُندِ تهِ گودال
حنجره ی شاه را زیر نظر داشت
در وسط بُهت دلشوره ی زینب
شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت
علی اکبر لطیفیان